جدول جو
جدول جو

معنی تاراج کرده - جستجوی لغت در جدول جو

تاراج کرده
(کَ دَ / دِ)
غارت شده. چپاول شده:
خواسته تاراج کرده، سودهایت بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمه رفته شبان.
رودکی (در مقام نفرین).
رجوع به تاراج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاراج کردن
تصویر تاراج کردن
غارت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ سَ رَ / مُ سِ رَ)
یغما کردن. چپاول کردن. چاپیدن. تاختن. غارتیدن: مغاوره، تاراج کردن. (منتهی الارب) :
بکشتند وتاراج کردند مرز
چنین بود ماهوی را کام و ارز.
فردوسی.
چو دیدند رفتند کارآگهان
بنزدیک بیدار شاه جهان
که تاراج کردند انبار شاه
بمزدک همی بازگردد گناه.
فردوسی.
و لشکر او را بیشترین بکشتند یا اسیر بردند و مالها را تاراج کردند. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 46).
حرام آمد علف تاراج کردن
بدارو طبع را محتاج کردن.
نظامی.
ز کارگاه قضا بردرخت پوشانند
قبای سبز که تاراج کرده بود خزان.
سعدی.
تو خود چه فتنه ای که بچشمان ترک مست
تاراج عقل مردم هشیار میکنی.
سعدی.
جهان دل ببازی کرده تاراج
بدل صاحبدلان را کرده محتاج.
آصفخان جعفر (از آنندراج).
رجوع به تاراج شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
تیره و تار کرده: پیش رفتم یافتم خانه تاریک کرده و پرده های کتان آویخته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 520). رجوع به تاریک کردن شود
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ)
به یغما بردن. چاپیدن.
- به تاراج بردن:
سوی کاخ شه سر نهادند زود
به تاراج بردند از آن هرچه بود.
اسدی (گرشاسبنامه).
چشمی که دلی برد به تاراج
دانی که به سرمه نیست محتاج
ور وسمه کنی بر ابروی زشت
چون سبزه بود بروی انگشت.
امیرخسرو.
رجوع به تاراج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
تاراج دهنده. بغارت دهنده.
- در به تاراج ده:
وگرنه من در به تاراج ده
کمردزد را دانم از تاج ده.
نظامی.
رجوع به تاراج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاراج کردن
تصویر تاراج کردن
یغما کردن اپیدن چپاول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریک کرده
تصویر تاریک کرده
تیره و تار کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاراج ده
تصویر تاراج ده
تاراج دهنده بغارت دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
چاپیدن، چپاول کردن، غارت کردن، غارتیدن، لاشیدن، تالان کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد